جشن گریه و زاری!

پس از آنکه آخوند در فضیلت روضه‌خوانی و گریه و عزا و سینه زنی و قمه زنی حرفها زد، و روایتها ردیف کرد، به مردم گفت: حالا برنامه عزاداری را شروع کنید که اجر و پاداشتان با خداست! روضه‌خوان شروع کرد به خواندن، و برنامه عزاداری شروع شد. همه مردم به صحن وسط حسینیه آمدند، و تنها دو نفر در گوشه‌ای ایستاده تماشا می‌کردند؛ یکی من بودم که خجالت می‌کشیدم در بین آن همه مردم به سر و صورتم بزنم، کرامت و حیاء و شرفم به من اجازه نمی‌داد، بدون سبب خودم را کتک بزنم و سینه‌ام را آزرده کنم، یا سرم را زخمی کنم، یا کمرم را با زنجیر خورد کنم!
نفر دوم خود آخوند بود! با حیرت بدو می‌نگریستم و در ذهنم این سؤال مطرح بود که؛ چرا شما جناب آخوند نمی‌خواهید از آن اجر و پاداشی که به مردم می‌گفتید بهره‌مند شوید؟! آیا شما چون من خجالت می‌کشید، و کرامت و شرفت به تو اجازه نمی‌دهد دست به کارهای احمقانه بزنی؟! ولی مگر خود شما نبودید که از فضل و مکانت عزا داری و به سر و صورت کوبیدن خود می‌گفتی؟!
آقای آخوند آرام در گوشه‌ای ایستاده، و به پیرمردی گوژپشت که زمانه همه شادابی و قدرت و توانش را ربوده بود، و در وسط حسینیه دیوانه‌وار به سر و صورتش می‌کوبید و گریه و زاری به راه انداخته، خیره شده بود!

حزن و اندوه گلویم را به سختی می‌فشرد!! با خود می‌گفتم: خدایا! این چه بلایی است که ما بر سر خود آورده‌ایم، پیرمردی که یک پایش بر لبه قبر و دیگری ته قبر است، چنین به خودش می‌زند، و گمان می‌برد عبادتی بسیار با ارزش انجام می‌دهد و با این حرکات احمقانه خودش را به تو نزدیک می‌کند؟! خدایا گناه این بیچاره‌ها به گردن کیست؟!
از سالهاست که در چنین جلساتی شرکت نمی‌کنم، اما این بار حس کنجکاویم مرا وادار کرد تا بار دگر بیایم و ببینم چه چیزهای جدیدی به این مراسم در حال رشد اضافه شده است؛ وای کاش هرگز نمی‌آمدم، و چشمانم نظاره‌گر این همه ذلت و خواری عقل بشر نمی‌شد!
آیا پیامبر خدا خودش را اینچنین می‌زد؟! آیا چنین حرکات نابسامانی را از امتش می‌پذیرد؟! آیا هرگز کسی از امامان چنین حرکات ناشایستی را انجام داده است؟!
مگر این امام حسین  شهید و سرور کربلا نبود که به خواهرش زینب می‌گفت:" خواهر عزیزم، من سوگند خورده‌ام و قسمم را عملی می‌کنم!… پس در عزای من لباست را پاره مکن، و بر صورتت چنگ مزن، و گریه و زاری براه نینداز" (1).
البته پیش از این سرور و سید و آقای همه ما، پدر بزرگ امام حسین؛ حضرت رسول اکرم به دخترشان حضرت فاطمه زهراء فرمودند:" اگر من وفات کردم، به سر و صورتت نزن، موهایت را نکش، گریه و زاری و واویلا براه نینداز، و عزا داری بپا مکن" (2).

آخوندهای ما بر این رسم و رسوم اصرار دارند؛ چرا که جایگاه و مکانت اجتماعی آنها را حفظ می‌کند، و به آنها نوعی قداست و شرف می‌دهد. تمام عمرشان از کربلا و کشته شدن حضرت امام حسین و از معجزات و کرامات و قدرتهای خارق العاده‌ای که داشت حرف می‌زنند، و یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنند، افسانه‌ها و قصه‌های خیالی می‌سازند، ولی نشده یک روز در مورد زندگی آن حضرت سخن بگویند.. حرفی از زهد و پارسایی و عبادتش برای پروردگار یکتا نمی‌زنند، تنها حرف از توسل و شفاعت طلبی از او، و واسطه قرار دادن او با خداست!
هرگز از جهاد و شهامت و مردانگی امام حسین و جانفشانیش در بثمر رساندن درخت اسلام حرفی به میان نمی‌آورند، از مشارکتش در فتح آفریقا و جهادش از مصر تا مغرب هیچ سخنی نمی‌گویند.
هیچ سخنی از زندگی امام حسین نیست، هر چه هست از ولادتش است و از روز کشته شدنش، انگار امام حسین متولد شده، و سپس به قتل رسیده، و هیچ زندگی پر باری از جهاد و تلاش و ایمان و تقوا و پارسائی نداشته است. برای آنها امام حسین زنده، هیچ ارزشی ندارد. آنها تنها لحظه‌های مشتری ساز را مد نظر دارند.. آنچه برایشان حائز اهمیت است مرقد و گنبد امام است و پول و ثروتی که به جیبهای آنها می‌ریزد.. آنها چون زالو به مصیبتها و درد و رنجهای امام چسپیده‌اند و از آنها ارتزاق می‌کنند.. آنچه برایشان مهم است تنها این است که چگونه می‌توان مردم ساده‌لوح را گول زد و جیبهایشان را خالی کرد.. آنچه برایشان اهمیت دارد این است که مردم سیل آسا بسوی مرقدها و امام زاده‌ها بیایند و پولهایشان را دو دستی بریزند در حساب آخوندها.. برایشان بسیار مهم است مردم در صفهای طولانی به خیابانها بریزند و به سر و صورت خود بزنند: البته نه بخاطر محبت و صمیمیتی که برای امام حسین دارند، بلکه به خاطر عشق و علاقه‌ای که برای آش نذری و پلو خوری دارند!

و برخی هم خجالت نمی‌کشند، و در پی کوره راهی هستند تا به این کارهای زشت جلوه شرعی و دینی بودن بدهند، و می‌گویند: پیامبر خدا وقتی پسرشان ابراهیم وفات کرد، و وقتی عمویشان حمزه شهید شد گریه کردند!..
یا للعجب!…
شما را بخدا این شد منطق و عقل؟!..
پیامبر خدا گریه کردند.. چه کسی به شما گفته: گریه نکن؟!..
اما ای عقل کل! آیا پیامبر خدا هر ساله در سالروز وفات پسر یا عمویش به سر و صورت خود می‌زد و گریه و زاری براه می‌انداخت؟!
آیا وقتی پسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وفات کرد، ایشان از مردم خواستند راهپیمایی براه اندازند و سینه بزنند و زنجیر بکوبند، و با شمشیر و خنجر سرهایشان را به دو نیم کنند؟! یا اینکه در سالروز مرگ فرزندش چنین الم شنگه‌هایی براه انداخت؟ و آیا فرمودند: سینه زنی عبادتی است و اجر و پاداش دارد؟!..
اگر پیامبر خدا چنین چیزی نگفته، آیا کسی دیگر اجازه دارد عبادتی مطابق ذوق و سلیقه خود به دین خدا اضافه کند، سپس با کمال پر روئی به مردم بگوید: خداوند بر این کار به شما اجر و پاداش هم می‌دهد، انگار ثواب و اجر و پاداش دادن، یا عقاب و بازخواست کردن در روز قیامت در دستان ناتوان اوست؟!
پس ارزش و بهای صبر و استقامت بر مصیبتها کجا رفت؟! آیا صبر و پایداری بیهوده در قرآن کریم ذکر شده است؟!
بشنو الله متعال چه می‌فرمایند:
وَلَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ  ﴿١۵۵﴾ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ  ﴿١۵۶﴾ أُولَـٰئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ ۖ وَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ  ﴿١۵٧﴾ -البقره-
{و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و کسان و محصولات آزمایش می کنیم. و صبرکنندگان را بشارت ده. (۱۵۵) همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم. (۱۵۶) آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند. (۱۵۷)
الله اکبر! ببین؛ درودها … رحمت و شفقت الهی … هدایت و رستگاری … همه اینها برای کیست؟!

آری، برای صابران..
اگر پیامبر خدا که سفیر و فرستاده اوست، و دین بوسیله او کامل شد، و حد و مرز عبادات را به طور کامل و روشن بیان داشت، هرگز چنین چیزی نگفته، پس آیا آخوندها و روضه‌خوانها و ملاها اسلام را بهتر از پیامبر و امامان فهمیده‌اند؟! آیا آنها بیشتر از پیامبر دین و عبادتها را می‌شناسند تا به مردم تحمل کنند که این عبادت است و کسی که به آن عمل کند اجر و پاداش بدست می‌آورد؟! آیا برای آنها وحی تازه‌ای آمده تا به اسلام عبادتهای دیگری اضافه کنند؟!
(وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَـٰذَا حَلَالٌ وَهَـٰذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُوا عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّـهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ )النحل/ ۱۱۶-
{و به سبب دروغی که زبانتان گویای به آن است، نگویید: این حلال است و این حرام، تا به دروغ به خدا افترا بزنید [که این حلال و حرام حکم خداست]؛ مسلماً کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد. (۱۱۶).

——————————————————-
(۱) نگا: الإرشاد از المفید ۲/۹۴، بحار الأنوار از المجلسی ۴۵/۳٫
(۲) نگا: الکافی اثر کلینی ۵/۵۲۷، وسائل الشیعه از الحر العاملی ۳/۲۷۲٫

 

نویسنده: صادق السیهاتی / روشنفکر شیعه مترجم حسین حسنیی

مقاله پیشنهادی

راز هستی من در این جهان چیست؟!

راز هستیِ من در این جهان چیست؟! برای چه اینجا آمده‌ام؟! پس از مرگ به …